آواز کردن سگ. پارس کردن. عوعو کردن، در تداول، بی آتش و سرد بر سر اجاق یا سه پایه مانده بودن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : دیگ وغ زده، نسبت طنز و استهزاء به سخن گفتن کسی دادن
آواز کردن سگ. پارس کردن. عوعو کردن، در تداول، بی آتش و سرد بر سر اجاق یا سه پایه مانده بودن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : دیگ وغ زده، نسبت طنز و استهزاء به سخن گفتن کسی دادن
مسکه برآوردن. (ناظم الاطباء). تکاندن مشک و ظرف دیگر را که در آن شیر یا ماست است گرفتن مسکه را. (از یادداشت مؤلف) : مخض. تمخض، دوغ زده شدن. (منتهی الارب)
مسکه برآوردن. (ناظم الاطباء). تکاندن مشک و ظرف دیگر را که در آن شیر یا ماست است گرفتن مسکه را. (از یادداشت مؤلف) : مخض. تمخض، دوغ زده شدن. (منتهی الارب)
آواز برآمدن از گلو هنگام قی. (یادداشت بخط مؤلف) ، یک روز در میان آمدن قوم را: اغب القوم، روز میان آمد قوم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یک روز در میان آمدن دیدارکننده قوم را. (از اقرب الموارد). و منه: ’فلان لایغبنا عطاؤه’، ای لایأتینا یوماً دون یوم بل یأتینا کل یوم، بوی گرفتن گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گندیده شدن گوشت: اغب اللحم، بدبوی شد. (از اقرب الموارد) ، شب گذاشتن نزدیک کسی. (منتهی الارب) (آنندراج). شب بروز آوردن نزد کسی: اغب فلان عندنا، بیتوته کرد. (از اقرب الموارد) ، روزمیان به آب آوردن شتران را، روزبمیان بجایی رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و منه الحدیث: ’اغبوا فی عیاده المریض و اربعوا، یعنی عد یوماً و دع یوماً، او دع یومین وعد الیوم الثالث. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: ’اغبوا فی عیاده المریض واربعوا’. (اقرب الموارد) ، هر روز شیر ندادن شتر: اغب الابل، اذا لم تأت کل یوم بلبن. (از اقرب الموارد) ، یک روز و دو شب ستور راآب ندادن: اغب فلان ماشیته، ترک سقیها یوماً و لیلتین. (از اقرب الموارد) ، بد آمدن چیزی کسی را: اغب الشی ٔ فلانا، وقع به. (از اقرب الموارد)
آواز برآمدن از گلو هنگام قی. (یادداشت بخط مؤلف) ، یک روز در میان آمدن قوم را: اغب القوم، روز میان آمد قوم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یک روز در میان آمدن دیدارکننده قوم را. (از اقرب الموارد). و منه: ’فلان لایغبنا عطاؤه’، ای لایأتینا یوماً دون یوم بل یأتینا کل یوم، بوی گرفتن گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گندیده شدن گوشت: اغب اللحم، بدبوی شد. (از اقرب الموارد) ، شب گذاشتن نزدیک کسی. (منتهی الارب) (آنندراج). شب بروز آوردن نزد کسی: اغب فلان عندنا، بیتوته کرد. (از اقرب الموارد) ، روزمیان به آب آوردن شتران را، روزبمیان بجایی رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و منه الحدیث: ’اغبوا فی عیاده المریض و اربعوا، یعنی عد یوماً و دع یوماً، او دع یومین وعد الیوم الثالث. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: ’اغبوا فی عیاده المریض واربعوا’. (اقرب الموارد) ، هر روز شیر ندادن شتر: اغب الابل، اذا لم تأت کل یوم بلبن. (از اقرب الموارد) ، یک روز و دو شب ستور راآب ندادن: اغب فلان ماشیته، ترک سقیها یوماً و لیلتین. (از اقرب الموارد) ، بد آمدن چیزی کسی را: اغب الشی ٔ فلانا، وقع به. (از اقرب الموارد)
در تداول، کفک و حباب برآوردن چیزی ترش شده چون خمیر و ماست و مانند آن. (یادداشت مؤلف) ، پوش شدن و مانند نمد شدن مو. (فرهنگ فارسی معین) ، داشتن چین و شکنهای ریز و درهم. (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
در تداول، کفک و حباب برآوردن چیزی ترش شده چون خمیر و ماست و مانند آن. (یادداشت مؤلف) ، پوش شدن و مانند نمد شدن مو. (فرهنگ فارسی معین) ، داشتن چین و شکنهای ریز و درهم. (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
بهانه جویی کردن، غرغر کردن، توضیح این لغت اصلا در مورد بهانه گیری کودکان و سر و صدا کردن آنان بکار میرود اما آنرا بر سبیل توسع در مورد بهانه جویی زنان ومردان بزرگ سال و اظهار نارضایی از طرف آنها نیز استعمال میکنند
بهانه جویی کردن، غرغر کردن، توضیح این لغت اصلا در مورد بهانه گیری کودکان و سر و صدا کردن آنان بکار میرود اما آنرا بر سبیل توسع در مورد بهانه جویی زنان ومردان بزرگ سال و اظهار نارضایی از طرف آنها نیز استعمال میکنند